فرهنگ امروز/محمد رجبی دوانی*:
کتاب «غرب و غربزدگی»، نخستین جلد از مجموعه درسگفتار حکیم و فیلسوف فقید سید احمد فردید، به همت بنیاد حکمی فلسفی فردید و توسط انتشارات فرنو منتشر شد. این کتاب که شامل دوازده درسگفتار است، این عناوین را در فهرست دارد: معنای غرب و غربزدگی، رقم فیض، علمالاسماء یا علمالحقایق، موضوعیت نفسانی در عصر جدید، کلمات تامّات، مرگآگاهی، غیب هویت دادار وجود، عصر انوار یا روزگار قارعه، فروبستگی ساحت قدس و انکشاف، طاغوت مضاعف، الحاد در اسماء، جبر و اختیار در آیینۀ وحدت و کثرت.
ملاحظۀ همین عناوین برای کسی که با معارف عقلی غربی و اسلامی آشنا باشد، کافی است که تصویر شخصیتی را نمودار سازد با دانشی وسیع از علوم و فرهنگ غرب و شرق، با تفکر و آرایی ویژه و زبانی مستقل که ریشه در میراث عقلی و معنوی ما دارد و با زبان رایج ژورنالیسم وطنی بیگانه است. این امر خودبهخود راز مخالفتهای ضدونقیض ژورنالیسم راست و چپ را با وی نمودار میسازد و این کلام طلایی مولای متقیان را یادآور میشود که «[بیشتر] مردمان دشمن آن چیزهایی هستند که نمیدانند.»
«هرکه از راز سخن آگاه نیست
خود نمیداند که خود آگاه نیست
ناسزا گوید به هر صاحب سخن
چونکه پندارد که او شد همچو من
من سخن رانم که فهمد هرکسی
او سخن راندهست بیمعنا بسی
عالمان را جمله بشناسند زود
همچو من نزد مسلمان و هنود
اینکه قولش را ندانستیم ما
هرچه گوید، باد باشد بر هوی
برای اهل تحقیق در متون حکمت ایران پیش و پس از اسلام و متون فلسفههای غرب کهن و میانه و جدید و نیز آشنا به حکمت شرقی (بهویژه هند)، واضح است که کتاب حاضر سخنی درباب مسائل عصر حاضر ماست؛ با جانمایهای از دستاورد حکمی و فلسفی شرق و غرب که مسائل را در ساحتی هستیشناسانه مطرح میسازد. این نکته برای اذهان معتاد به یکی از جریانهای هیستوریسم، سوسیولوژیسم، پسیکولوژیسم و بیولوژیسم آنقدر غریب است که هرچه بنا بر میزان فهم و طبق مزاج و مذاق خود بگویند، جای هیچ اکراه نیست، زیرا علاوه بر اصل موضوع، چند نکتۀ دیگر نیز در فهم منشورات فردیدی حال و آینده قابل تأمل است.
نخست اینکه برخلاف انتظار بسیاری از خوانندگان، او بهعنوان یک حکیم و فیلسوف، طبق معمول درس حکمت و فلسفه نمیدهد، بلکه دربارۀ مسائل اساسی گذشته و حال و آیندۀ بشریت، حاصل تفکر خود را ارائه میدهد که خواهناخواه مشحون از مباحث علمی، فلسفی و حکمی است و با سخن رایج درباب این مسائل تفاوت اساسی دارد.
دوم آنکه چون روی سخن استاد با مخاطبان متوسط نیز بوده است، سیاق کلام رویهمرفته سهل و ممتنع و تاحدی قابل درک برای عموم است، ولی این امر نباید موجب تعبیر و تفسیر معانی آن با مباحث مشابه دیگران شود. آنچه مانع این خلط و ابهام میگردد، خواندن توأم با تأمل تمام مطالب کتاب است که زنجیرهای متصل از مفردات بخشهای مختلف آن است.
سوم اینکه شیوۀ طرح مسئله، بنا بر اعتقاد حکمی استاد، با رجوع زندآگاهانه (هرمنوتیک) به معانی اصیل کلمات آغاز میشود که وی از آنها به کلام «پریروزی» یا با تعبیری دیگر، «کلامالله» یاد میکند و معطوف به این آیه از قرآن مجید در سورۀ مبارکۀ الرحمن است که «خداوند گستردۀ مهر، قرآن را آموزش داد، انسان را آفرید، بیان را به او آموخت» و این تعبیر مکرر قرآن را مدنظر داشت که تمام آفرینش را «کلمات بیپایان خداوند» معرفی میکند. همچنین این آیۀ مشهور انجیل یوحنا را که «در ابتدا کلمه بود و کلمه، خدا بود»، ناظر به همان معنای عمیق و جایگاه زبان اصیل پریروزی بشر میدانست که کلامالله بوده است. ازاینرو رجوع به قرآن مجید برای مرحوم فردید صرفاً رویکردی دینی نبود، بلکه وجهی علمی و حکمی نیز داشت و از ارکان اصلی تفکر او برای طرح مسائل بهشمار میرفت.
چهارمین خصیصۀ فکر و بیان او «جامعیت تاریخی» بود که فراگیر گذشته و حال و ناظر به آینده میگردید و از سوی دیگر، مرزهای جغرافیای فرهنگی را درمینوردید و با شرق و غرب عالم، از هند تا ایران و آندلس و اروپا، مرتبط میشد تا امکان قیاس افکار و آرا و زبان متون مختلف، نیل به حقیقت را تسهیل کند. لذا علاوه بر تأسی به کلامالله مجید، التفات به کتب دینی و حکمی و فلسفی دیگران برای وی، امری ناگزیر مینمود و تعاطی کلمات اوستایی و پهلوی، سانسکریت، یونانی، لاتین، آرامی، آلمانی، فرانسوی و عربی، اشتغال دائمی او بود که در همین درسگفتارها نیز منعکس است.
پنجم، اعتنای تام به ادبیات حکمی و عرفانی ایران و گاه عرب، بخشی پیوسته در این سیروسلوک خاص نظری فردید است که شامل رجوع به دیوان شاعرانی همچون سعدی، نظامی، جامی، مولوی و دیگران میشد، هرچند شعر حافظ در آن میان جایگاه ویژه داشت و لذا همواره از او با عنوان «حافظ کلامالله مجید» یاد میکرد. در تفکر ابنعربی نیز طرح تاریخی وجود بهمثابۀ ظهور پیاپی «اسماء» الهی، بسیار جدی و شاید مهمترین وجه تفکر او محسوب میشد.
ششم، قرابت او با تفکر هایدگر است که از آن به «همسخنی» یاد میکرد. درخصوص سیر تاریخی غرب از افلاطون تا هگل و مارکس و نیچه که پایان متافیزیک و تمامیت آن را در علم جدید و تکنولوژی میشمرد، فردید هرگز بهمنزلۀ «یکسخنی» با هایدگر نمیدانست، زیرا معتقد بود که یک حکیم ایرانی پرورده در فضای اسلامی شیعی حتماً اهل «تفکر مستقلی» است که خواهناخواه با تاریخ او تناسب دارد و نمیتواند «مقلد» کسی باشد که علیرغم اشتراکاتی با وی، در حوزۀ فرهنگی و تاریخی دیگری بوده است.
این امر چنان برای مقلدان ما غریب مینماید که همواره روشنفکرانش خرده میگیرند که چرا او سخنانی میگوید که هایدگر نگفته است و سنتیها هم مشابه همین ایراد را در تفاوت برخی تفسیرات او با ابنعربی دارند و این امر را به بیاطلاعی وی تعبیر میکنند.
هفتم، طرح مسائل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی هنری در سخنان و دروس همیشگی استاد، برخلاف تصور اولیهای که ممکن است برای خواننده پیش آید، «ورود» مرحوم فردید به حوزههای سیاسی و اجتماعی روز تلقی شود، درحالیکه این امر حاکی از تفکر زندۀ حکیم و فیلسوفی بود که هیچ نکتهای را در درون و برون خویش خنثی و «بیمعنا» نمیدانست و از حوزۀ طرح مسائل «هستیشناسی» بیرون نمیراند. برخی مغرضان برای آنکه نشانهای از قرابت آن حکیم فرزانه با خودشان (که فارغ از وابستگی به یکی از جریانات سیاسی روز هویت و معنایی ندارند) پیدا کنند، از میان این همه فرصتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که برای هر فرد واجد حداقل شرایط در کشور فراهم است و نمونههای بیشمار آن را در تمام سطوح متوسط و عالی و اعلای کشور شاهد بوده و هستیم، برای آن استاد برجسته این قرینه را یافتهاند که او در اولین سال انقلاب به اصرار مستمر بسیاری از دوستان و شاگردانش، نامزدی مجلس خبرگان را با اکراه و تردید پذیرفت که با وجود حمایتهایی از وی، چند هفته مانده به رأیگیری، انصراف رسمی خود را در روزنامۀ کیهان وقت اعلام نمود. ممنوعیت تدریس و سخنرانی او در همان سالهای اوان انقلاب نیز تا پایان عمر به محرومیت از سادهترین حقوق مدنی و خانهنشینی آن متفکر مستقل انجامید.
هشتم، تفکر فردید پرسش از ماهیات امور بود و نه صدور دستورالعمل و ارائۀ سیستم که این را آخرین مرحلۀ انحطاط متافیزیک در عصر ایدئولوژیک میشمرد. لذا مجموعاً وجوه سلبی بر جهات ایجابی او میچربید و ناظر به نقد گذشته و حال متافیزیک غرب بود که از آن به دیروز و امروز تعبیر میکرد و شامل سیر فلسفه در یونان و عالم اسلام و قرونوسطا و دوران جدید میشد.
نهم، با اینکه مرحوم فردید هرگز خود را «آقا معلم» نمیدانست، بلکه «بانی طرح مسئله» تلقی میکرد، نحوۀ طرح مسئلۀ او بهنحوی بود که شاهدان سیر تفکر وی در سخنرانی یا درس، بیش از هر معلمی، نکات و مطالب جدید حکمی و فلسفی و علمی و ادبی میآموختند؛ جدا از اینکه با نحوۀ دید و فکر جدیدی آشنا میشدند. البته این امر مشروط به آشنایی قبلی با نوع بیان خاص او بود و لذا برای تازهواردها چندان مفهوم و مأنوس نبود.
دهم، شرایط خاص سیاسی و اجتماعی وقت که ناشی از تبوتاب انقلاب و جنگ تحمیلی و موج ترور و بمبگذاریهای تروریستها بود از یکسو و از سویی دیگر فشاری که توسط جاهطلبان نورسیده به ناموران فرهیخته اعمال میشد، سایۀ خود را چنان بر بیان آن استاد فرزانه افکنده است که در همین درسگفتارهایی که جز یکی دو جلسه، هرگز از صداوسیما پخش نشد، شاهد تردید کامل آن متفکر فقید در ادامه دادن مطالب هستیم که همواره با اگر و شاید برای جلسۀ بعد همراه بوده است. بنابراین میتوان حدس زد که اگر فضای بهتری بود، ایبسا ناظر درسگفتاری کاملتری بودیم، ولی همین مقدار هم در این قحطسال روزگار مغتنم است و جای شکر دارد که «آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم بهقدر تشنگی باید چشید».
* رجبی دوانی از شاگردان احمد فردید بود.
نظر شما